چه میزان از تصمیم های ما تحت کنترل اراده ماست؟

در این پست میخواهم در مورد اثر گذاشتن گزینه ها روی انتخاب هامون بنویسم. قبلا در پستی در مورد اینکه آیا انتخاب های بیشتر در زندگی انسان رو خوشحال تر میکند یا نه مطلبی نوشته بودم.
ما معمولا فکر میکنیم که اکثر انتخاب هامون رو عقلانی انجام میدیم اما خیلی مسایل جانبی هست که شاید بیشتر از منطق بر روی رفتار ما تاثیر گذار است.

مثال زیر رو از کتاب «نابخردی های پیش بینی پذیر» ببینید.

مثال اول

اگر شما میخواستید مجله ای را بخرید و فرم اشتراک زیر را میدیدید، کدام گزینه را انتخاب می کردید؟

  1.  دسترسی به نسخه آنلاین مجله تا یک سال (۵۹ دلار)
  2. دسترسی به نسخه چاپی مجله تا یک سال (۱۲۵ دلار)
  3. دسترسی به نسخه چاپی به همراه نسخه آنلاین تا یک سال (۱۲۵ دلار)

گزینه ی دوم یک جور هایی احمقانه به نظر میرسد. بنابراین آقای دن اریلی (نویسنده کتاب) آزمایشی رو طراحی میکنه و فرم رو به ۱۰۰ نفر از دانشجوهای MIT میده تا ببینه کدوم گزینه رو انتخاب میکنند.

ادامه خواندن

بهترین دانشگاه کشور

امروز وبلاگی رو میخوندم که به ضعف دانشگاه ها از زاویه دیگه ای نگاه کرده بود و باعث شد به این فکر کنم که: بهترین دانشگاه ایران کجاست؟ اصلا معیار دانشگاه برتر چیست؟ اگر قبلا برای رشته های مهندسی از من سوال می شد که بهترین دانشگاه کجاست؟ جواب دانشگاه شریف بود. اما اکنون نظرم چیز دیگریست که در ادامه بیان میکنم.

فرض من این است که دانشگاه باید دانشجو ها را برای وارد شدن به محیط جامعه و فضای کاری آماده کرده و به آن ها دانش یا مهارت های لازم را بیاموزد. حالا با این فرض آیا دانشگاه های ما موفق بودند؟ یا دانشجوها بعد از خروج از دانشگاه باید به دنبال کار مناسب بگردند و مدام جواب رد بشنوند و دست آخر نیز در کاری بی ارتباط با رشته خود مشغول به کار شوند. اصلا این هزینه زیادی که در سیستم آموزشی می شود به چه میزان تلف شده است. به عقیده بسیاری امروزه یکی از کم بازده ترین شیوه های آموزش همین دانشگاه های ماست.

اشکالات بسیاری به شیوه آموزش در دانشگاه های ما وارد است. مانند اینکه درس ها بومی شده نیست. آموزش ها کاربردی نیست. اساتید خوب درس نمیدهند. محتوی برخی درس ها قدیمی یا غیر کاربردی است. اما یک ایراد بنیادی هم به این سیستم ها وارد است.

نسیم طالب از دانشمندان معاصر در حوزه ی آمار و تحلیل ریسک، یک اشکال اساسی را برای محیط های ساختارمند مثل دانشگاه بیان میکند. دانشگاه ها یک محیط ساختارمند میسازند و به افرادی که در این محیط هوشمندانه تر عمل میکنند امتیاز می دهند. و این باعث ضعف افراد در بیرون این محیط ساختار یافته می شود. یا افرادی که در باشگاه های بدنسازی مدرن امتیاز بالایی کسب می کنند در یک دعوای خیابانی به سادگی کتک میخورند.(منبع)

دانشگاه ها به مرور اینقدر به تقویت سیستم داخلی و بهبود شاخص های عملیاتی خودشون مثل افزایش نمره دانشجو ها یا قبولی تو مقاطع بعدی مشغول شدند که هدف اصلی به شدت کمرنگ شده. دانشگاه ها به مرور از فضای واقعی و مسایل بیرون خودشون دور میشوند. البته به نظر من این مشکل برای دانشگاه های علوم پزشکی به شدت کمتر است. چون معمولا کنار بیمارستان ها و مراکز درمانی تاسیس شده و با بیمار واقعی سر و کار دارند. در گذشته فکر میکردم مشکلات دانشگاه به این راحتی ها حل شدنی نیست تا این که وارد دانشگاهی شدم که به نظر من این مشکلات را تا حد زیادی حل کرده است.

ادامه خواندن

دانستن حقوق همکاران، خوب یا بد؟

دانستن حقوق

منظور من از حقوق اینجا میزان حقوق دریافتی کارمندان است. من در شرکت های مختلفی کار کردم که سیاست های متفاوتی در مورد نظام شفافیت حقوق کارمندان در اون برقرار بوده. در اولین شرکت میزان حقوق ساعتی کارمندان کاملا محرمانه بود و حتی در قرارداد کاری نیز به این محرمانه بودن دریافتی اشاره شده بود. جای دیگری هم بوده که حقوق اکثر کارکنان رو میدونستم و فقط بعضی ها حقوقشون محرمانه بوده. شفافیت حقوق کارمندان طرفداران و مخالفان خودش را دارد که به بعضی از دلایل آن ها در ادامه اشاره میکنم.

محرمانه بودن حقوق

یکی از دلایل محرمانه نگه داشتن حقوق، به تمایل حفظ منابع کارفرماها مربوط می شود. برخی از آن ها بر این عقیده هستند که به این وسیله می توان قدرت چانه زنی کارمندان را کاهش داده و میزان کل حقوق های پرداختی را کم کنند.

برخی از کارفرماها بر این عقیده هستند که، در صورتی که حقوق کارمند الف از کارمند ب بیشتر باشد و کارمند ب این مطلب را بداند ممکن است این مساله را خلاف عدالت تصور کند و این مطلب نارضایتی و درگیری را به وجود خواهد آورد. نکته این است که شاید نشود همیشه به طور صددرصد عدالت پرداخت را برقرار کرد. پس بهتر است کلا کسی از حقوق دیگری اطلاع نداشته باشد تا نارضایتی ای در این باره پیش نیاید.

من خودم تا همین چند وقت پیش طرفدار این نگرش بودم تا این که به سخنرانی آقای دیوید برکوس ( David Burkus ) در سایت تد برخورد کردم. این نویسنده و استاد دانشگاه در مورد این که چرا کارمندان باید از میزان حقوق همکاران با خبر باشند صحبت میکند. که در ادامه به چند نکته از آن اشاره میکنم.

ادامه خواندن

ارزیابی ایده کسب و کار با پرسیدن

اولین قدم برای ایجاد یک استارتاپ یا کسب و کار نوآورانه داشتن یک ایده ی مناسبه. قبلا در مطلبی در مورد اولین سوالاتی که باید هنگام داشتن یک ایده از خودمون بپرسیم (یا آزمون سیداحمد) نوشتم. با جواب دادن به سوالات مطرح شده در آن مطلب میتونیم در مورد نقاط قوت و ضعف و فرصت ها و چالش های بیرونی کسب کارمون آگاهی کسب کنیم. اما باز یک سوال اساسی روبروی ما وجود دارد: «چطور میشود جواب درست سوالات را پیدا کرد؟»

مثلا سوال سوم در مورد اینکه آیا کسی حاضر است به خاطر ایده ما پول بدهد؟ مثلا محصول ما را بخرد یا برای استفاده از خدمات ما هزینه پرداخت کند. برای پاسخ به این سوال که آیا ایده ما برای مشتریان ارزش آفرین است یا خیر یکی از بهترین راه ها پرسیدن از مشتریان بالقوه است.

گام اول: پرسش از مشتری بالقوه

متاسفانه اکثر دوستان کامپیوتری که در اطراف من هستند با هیجان از ایده ی استارتاپشان تعریف میکنند. اما وقتی سوال کنیم: «آیا به نظر شما خدمات یا محصولتان مشتری دارد؟» از امکانات فوق العاده ی کارشان صحبت میکنند. و بعد میپرسند: «به نظر تو این همه امکانات خوب نیست؟» متاسفانه یا خوشبختانه من آدم رکی هستم و در این گونه مواقع برای آن که فضا برای به چالش کشیدن ایده آماده شود. میگویم «به نظرم هیچ مشتری ای نداره!». خلاصه این که اولین گام پرسیدن سوال یا نظرسنجی از مشتریان بالقوه است.

گام دوم: پرسیدن سوال درست

حدود چند ماه پیش یکی از دوستانم که فروشگاه تعمیرات موبایل داشت با یک ایده به سراغ من آمد. میگفت که حاشیه سود تجهیزات جانبی موبایل بسیار بالاست. مثلا یک قاب گوشی که در مغازه ها ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان فروخته میشود، قیمت خریدی حدود ۲ هزار تومان دارد. برای شارژر و هندزفری و دیگر تجهیزات جانبی موبایل نیز همین نسبت ها برقرار است. پول پیک هم حساب کرده بود که در شهرستان ما (قم) هزار تومان به طور میانگین برای فروشهای تعداد بالا خواهد شد. خلاصه پیشنهاد سایت یا کانال تلگرامی برای فروش تجهیزات جانبی داشت.  از هر فردی از دوستان و آشنایان که سوال می کردم: «آیا فروش مجازی تجهیزات در شهر ما موفق خواهد شد؟» همه با شنیدن عددها و حاشیه سود تشویق میکردند و میگفتند که حتما ادامه بدهید و حتما مشتری دارید. و خلاصه کلی بازخورد مثبت میگرفتیم. اما نتیجه کار چه بود؟

ادامه خواندن

اولویت بندی

اول: داستان خیالی

مدتی قبل در منزل یکی از آشنایان، عده ای از بزرگان قوم دور هم جمع شده و مشغول ادای فریضه قلیان بودند. از آنجایی که قلیان نوبتی است و معمولا هم یک لوله دارد، بقیه اعضایی که نوبتشان نیست مجبورند که به بحث و استدلال در مورد مسایل مملکتی و مشکلات جهانی بپردازند. این بار قرعه به نام مضرات امواج موبایل افتاده بود. گویا همه بر سرطان زا بودن امواج موبایل اتفاق نظر داشتند و بحث بر سر این بود که آیا دولت ها بر اثر نادانی و کاهلی جلوی این امواج رو نمیگیرند یا مافیای فروش موبایل و شبکه های موبایلی مانع آگاهی مردم میشوند. وسط صحبت ها، من از دور (از دور یعنی که نمیکشیدم و نخواهم کشید.) یک پارازیت انداختم و گفتم که «البته سرطان زا بودن امواج موبایل هنوز اثبات نشده و آژانس تحقیقات بین‌المللی سرطان امواج الکترو مغناطیسی موبایل را در گروه احتمالاً سرطان زا طبقه‌بندی می‌کنه. پس ممکنه که سرطان زا نباشه یا اثرش این قدر که میگن نباشه.» همگی نگاه فهیم اندر فریب خورده ای به من انداختند و یکی گفت: «خب معلومه اون اداره باید اینو بگه، پول گرفته تا اینو بگه.»

مثال دوم

چند روز پیش کامنت محمدرضا شعبانعلی در جواب هما رو در زیر این مطلب میخوندم. یک جا میگه که «فکر می‌کنم دغدغه‌ی درختی که کاغذ شده، در اثر تهاجم فرهنگی وارد ذهن ما شده و نباید دغدغه‌ی ما باشه.در کشوری که ۴ سال وقت انسانها صرف گرفتن یک کاغذ A4 میشه (به همراه منابع دیگه) و روزی چند ساعت از وقت ما صرف شبکه‌های اجتماعی میشه و … تو هر بار که یک کتاب خوندی و مطمئن شدی کامل کتاب رو درک کردی، علاوه بر اون، یک درخت رو قطع کن و آتش بزن.مسئولیتش و گناهش کامل با من.» ادامه خواندن

من بهترین ایده کسب و کار رو پیدا کردم.

آزمون سیداحمد برای ایده ها

اگر شما یک ایده کسب کار دارید یا مثل همه که این روزا به دنبال راه اندازی استارتاپ خودشون هستند، میخواهید استارتاپ راه بندازید، توصیه میکنم برای مشورت به سید احمد مراجعه کنید.
(سید احمد دوست من و یکی از مقامات شرکت ویراتک شریف هست!) کافیه یه نفر بیاد و به احمد بگه که یک ایده جدید دارم و میخوام یه استارتاپ راه بندازم و بعدش بترکونم. کاملا قابل پیش بینی هست که در اینجا چه مراحلی در ادامه در انتظار این فرد نگون بخت است. اول یک نگاه حاکی از افسوس همراه با آهی از عمق جان، نثار ایده دهنده خواهد کرد و در ادامه احتمالا سوالات زیر رو خواهد پرسید(بسته به این که ایده خیلی چرت باشه و یا خوب باشه لحن سوالات تغییر میکنه).

  1. فکر کردی همین که دانشجوی کامپیوتری یا یک ایده داری مهارت لازم برای شروع این کار رو داری؟
  2. منابع لازم و تیم از کجا میخوای بیاری؟ الان همه رقبای بالقوه تو کلی پول و منابع دارن. چطور میخوای این ضعف ها رو جبران کنی؟
  3. واقعا فکر کردی کسی حاضره به خاطر این ایده پول بده؟
  4. فرض کنیم که ایده خوب باشه و بشه پول در آورد. فکر نمی کنی در این صورت رقبا به راحتی اون رو کپی میکنن و ازت جلو میزنن؟

این ها فقط ۴ نمونه کلی از سوالات اولیه بود. اگه از این سوالات اولیه جون سالم به در ببری معلومه ایدت ارزش فکر کردن داده پس احمد سوالات بعدی رو شروع میکنه که جوابای تو رو به چالش میکشه. ادامه خواندن

تشخیص دروغ یا فریب نوشته ها

پیش نوشت: حدود سه سال هست که به طور گسسته، گاهی تفریحی و گاهی تخصصی روی موضوع تشخیص دروغ مطالعه و تحقیق میکنم. از اونجایی که من دانشجوی هوش مصنوعی هستم نگاه من به این موضوع بیشتر از جنبه تشخیص دروغ با استفاده از کامپیوتر و هوش مصنوعی هست تا تشخیص دروغ توسط انسان.

هوش مصنوعی و تشخیص دروغ

معمولا در مقابل راهکارهای هوشمند کامپیوتری یا سپردن تشخیص به دست کامپیوتر مقاومت میشه. در موضوعاتی مثل تشخیص خودروهای خلافکار، تشخیص موضوع تصاویر و …دقت الگوریتم های هوش مصنوعی تو این زمینه ها از قدیم خیلی کم بوده و حالا که بهتر شده کم کم داره جای خودش رو باز میکنه و موضوعاتی هم مثل تشخیص بیماری و خودروهای خودران و داوری کامپیوتری مسابقات، با مقاومت فعالان اون حوزه مواجه شده. اما سپردن تشخیص دروغ و فریب به کامپیوتر یا کمک گرفتن از اون همیشه جذاب بوده. به این دلیل که بر اساس تحقیقات پل اکمن دقت تشخیص دروغ توسط انسان های معمولی حدود ۵۰ درصد است که تفاوتی با حدس زدن و شانس ندارد. در این شرایط دستگاه های دروغ سنج قدیمی (پلیگراف) به دقت حدود ۸۰ درصد میرسند. که طبیعتا خیلی کمک کننده هست اما به علت خطایی که داره هنوز نمیتونه مورد استناد دادگاهی قرار بگیره.

خب تو این قسمت میپردازم به تشخیص نوشته های دارای دروغ و فریب. مثلا نقد و بررسی هایی که تو جاهایی مثل کافه بازار برای اپلیکیشن ها یا نظرات سایت های خبری ثبت میشه. یا اخبار و مطالبی که داخل شبکه های اجتماعی رد و بدل میشه. این نوشته ها بنا به دلایل مختلفی می تونه از طرف سازندگان اپلیکیشن ها و یا رقیبانشون برای منافع مختلف به دروغ و خلاف واقع درج بشه.

در ادامه دو نظر که در مورد هتلی ثبت شده، از مقاله [۱] آقای جف هنکوک (استاد دانشگاه استنفورد) میارم. حدس بزنید که کدوم نظر واقعی و کدوم نظر ساختگی است.

ادامه خواندن

اگر انتخاب هام بیشتر باشه خوشحال ترم؟

سوال مهم قبل از شروع:

اگر از شما بپرسند که «برای خرید لباس میتونید از بین ۵ گزینه انتخاب کنید یا اینکه ۱۵۰ گزینه به شما معرفی میشه و میتونید از بین اون ۱۵۰ تا، لباس مورد نظرتون رو انتخاب کنید.» شما کدوم حالت رو ترجیح میدید؟ داشتن انتخاب های بیشتر یا انتخاب های کمتر؟ کدوم حالت شما رو خوشحال تر میکنه؟

تصویر جلد کتاب تناقض انتخاب

تناقض انتخاب

مدتی پیش یک ویدئو جالب از آقای بری شوارتز نویسنده ی کتاب تناقض انتخاب یا Paradox of Choice رو دیدم (لینک ویدئو دشواری انتخاب در سایت تد).

اول شروع میکنه و یک فرض رایج بین افراد رو مطرح میکنه، فرض کلی اینه که “انتخاب بیشتر باعث آزادی بیشتر می شود و آزادی بیشتر رفاه را بالا می برد.” این فرض اینقدر رایجه که معمولا کسی اون رو زیر سوال نمیبره.

گویا یک روز بری تصمیم میگیره بره از یک سوپرمارکت مدرن سس بخره، که اونجا با ۱۷۵ نوع سس مختلف مواجه میشه تازه میدونید که اگه از طعم اونا خوشتون نیاد میتونید با ترکیب سس ها سس مورد علاقتون رو بسازید. همه جا همینطوره الان اگر بخواهید موبایل هم بخرید باید از بین صدها مدل مختلف انتخاب کنید.

خب حالا سوالی که پیش میاد اینه که داشتن انتخاب زیاد بدیش چیه؟

ادامه خواندن

آیا ما پیر شدیم؟

حدود چند ماه پیش با رفیقم احمد داخل ماشین نشسته بودیم. مدتی بود که احمد برای رفتن به تهران و سر کار از ماشین خودش استفاده میکرد و منم شنبه ها باهاش همراه میشدم.

طبق معمول همیشه، شروع کردیم به صحبت کردن در مورد مسایل مختلف و تحلیل های اجتماعی و درد دل و خاطره. داشتم با هیجان بالا خاطره ای رو تعریف میکردم که یهو وسطش احمد برگشت و گفت : «فکر کنم این خاطره رو یه بار دیگه گفتی!» یه لحظه سکوت کردم. با لبخندی گوشه لبش ادامه داد «ببین محمدرضا، تو داری پیر میشی، مغزت دیگه کشش نداره. شاید هم زیاد باهم بودیم واسه همین دیگه خاطره هات تموم شده» میخواست همینطور به تحلیلش در مورد پیر شدن ادامه بده که منم یه چیزی یادم اومد و بهش گفتم : «تو هم این حرفا رو یه بار گفته بودی!»

اول لحظه کوتاهی در سکوت به همدیگه نگاه کردیم اما بعد چند لحظه هر دو فریاد میزدیم که «داریم پیر میشیم!  نه ! داریم پیر میشیم!»

خلاصه اینکه بعدش چی گفتیم و چی شد رو بگذریم قسمت مهمش تصمیمیه که گرفتیم. با هم قرار گذاشتیم از این به بعد که همدیگه رو می بینیم هر بار یک حرف جدید (که ارزش گفتن داشه باشه) بزنیم. البته اگه حرف جدیدمون به علم و دانسته هامون اضافه کنه امتاز اضافی داره. از اون روز کمو بیش داریم قولمونو رعایت میکنیم. من یکم مسایل مربوط به بازاریابی و مدیریت خوندم و احمد هم ویدئو های جالب تد رو توضیح میداد.

امیدوارم که هفته ای یه دونه از این مطالب جدید رو اینجا بزارم با سه هدف:

اول – میخوام نوشتن مرتب رو تمرین کنم.

دوم – امیدوارم این وبلاگ اجباری بشه که حتما به فکر یاد گرفتن یک مطلب جدید باشم. حداقل این هفته ام با هفته قبل فرق کنه.

سوم – اینکه شاید مطالب خوبی هم اینجا نوشته بشه که بتونه به درد فرد دیگه ای هم بخوره.

این بود داستان شروع این وبلاگ. فعلا که یک خواننده دارم (احمد که قول داده میخونه و نظر هم میزاره) . امیدوارم که این اولین و آخرین پستم نباشه.