تغییر حتی با ۱۷ پست وبلاگ

چی شد که شروع شد

خیلی وقت نیست که وبلاگم را تاسیس کردم، اول قرار بود که هر هفته حتما یک پست بگذارم که نشد و تنبلی مانع شد. اما به هر حال ادامه دادم. و تا حالا به ۱۷ پست رسیدم. میدانم که خیلی کم است اما چند روز گذشته به پست های اولم که نگاه کردم متوجه شدم انگار با همین مقدار کم نوشتن پیشرفت کرده ام. یادم هست که روزهای اول که میخواستم بنویسم انگار که تکلیف مدرسه است و به زور باید صفحه را پر کنم. هر خط نوشتن پر از سختی و رنج بود. اما حالا برای کارهای دیگر هم مثل گزارش کار و پروپوزال کاری نوشتنم راحت تر شده.

علاوه بر این که مساله نوشتن راحت شده این روزها مطلب را هم راحت تر میتوانم منتقل کنم، هم در صحبت ها و هم در نوشته هایم.

نوشتن وبلاگ را به توصیه محمدرضا شعبانعلی در وبلاگش شروع کردم. اولین وبلاگی بود که من دیدم مطالب مفید و آموزنده ای داشت. اما این روزها به سبک نوشتن و خوب نوشتن هم فکر میکنم بنابراین به توصیه رضا امیرخانی سعی میکنم کتاب های بیشتری مانند رمان و داستان هم بخوانم. امیرخانی از رمان نویسان مشهور ایرانی است که انصافا عجب قلمی هم دارد. برای نمونه متن زیر را از میان متن یکی از پست های وبلاگش انتخاب کردم. در این پست داستان مدرسه تیزهوشانی که در آن تحصیل می کرد را شرح میدهد. ببینید که در سه جمله چطور داستانی جذاب را نقل می کند.

«مدرسه، امکانات نداشت، پول نداشت، برای همین معلمانِ قدیمی‌ش فقط با فیشِ عشق مانده‌گار می‌شدند. به‌ترین معلمانِ تهران بودند و کم‌ترین دست‌مزد را می‌گرفتند. مدیرِ اصفهانی پول نداشت تا ناظم بیاورد، پس یکی از خودِ ما، نوبتی، ناظم می‌ایستاد در مدرسه… پول نداشت تا کسی را بیاورد تا درخت‌های کاجِ مزاحمِ حیاطِ پشتی را بیاندازد. پس علی که حالا استاد تمامِ دانش‌گاهِ برکلی است، از روی سایه‌ی درخت، با سینوس و تانژانت، محلِ افتادنِ درخت را مشخص می‌کرد و ما می‌رفتیم از درخت بالا و کاج، ناجوان‌مردی می‌کرد و از آن‌طرفی می‌افتاد روی کولرِ آبیِ دفترِ مدیرِ مدرسه تا مدیر عاقبت از ترس ضررِ بیش‌تر مجبور شود نجاری بیاورد در حیاطِ مدرسه‌ی حسن‌آبادِ تهران و بعد هم برای این که از زیرِ بارِ دست‌مزد در برود، روضه بخواند راجع به آینده‌گانِ جهانِ اسلام و جبهه‌های جنگ و… غافل از این که نجارِ حسن‌آبادی، ارمنی است بالکل! ما این‌گونه قد می‌کشیدیم…» منبع: وبلاگ ارمیا

سبک جدا نویسی او هم عالمی دارد. بی خیال بشو هم نیست. نویسنده بزرگ که باشد بقیه باید از سبک او پیروی کنند و نه او از بقیه.

اثر جادویی قیمت

در این بخش میخواهم درباره اثر قیمت بنویسم موضوعی که در فصل ۱۰ کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر در مورد آن صحبت شده است.

مسکن فوق العاده قوی خارجی

یکی از افراد فامیل، خانمی است که به عنوان پرستار در بخش زنان و زایمان، سال ها به کار مشغول است. ایشان تعریف می کردند که بعضی از خانم هایی که در بخش بستری هستند با وجود اینکه بیماری خاص و زخم حادی ندارند بسیار آه و ناله می کنند. به حدی که پرستاران را صدا میزنند و می گویند که درد آن ها بسیار زیاد و غیر قابل تحمل شده و دیگر مسکن های معمولی جواب نمیدهد و درخواست دارند که مسکن قوی تری به آن ها تزریق کنند.
خانم پرستار تعریف میکرد که در این موقع سرنگ به دست به بالین بیمار میرویم و توضیح میدهیم که این آمپول خارجی است و بسیار قوی، و درخواست میکنیم که اگر درد قابل تحمل است این آمپول را نزنیم. اکثرا اظهار میکنند که: نه! درد دیگر غیرقابل تحمل شده است.
ما هم آمپول را میزنیم و بعد از چند دقیقه بیمار که از درد راحت شده از ما تشکر بسیار کرده و اموات و اجداد ما را دعا میکند. ما هم لبخند زنان سرنگ مصرف شده ای که حاوی آب مقطر بود را به سطل زباله انداخته و دور می شویم.

این داستان نمونه ای دیگر از اثر تلقین یا داروهای «دل خوش کنک» بود. تقریبا همه با این اثر آشنا هستند اما یک سوال دیگر هم اینجا مطرح می شود «آیا قیمت دارو هم بر روی اثر تلقینی آن تاثیر میگذارد یا خیر؟»

آزمایش مسکن ها با قیمت متفاوت

این آزمایش توسط آقای دن اریلی و همکارانشان در بوستون بر روی ۱۰۰ نفر انجام شد.

افراد داوطلب به اتاق انتظار برای تست مسکن ولادون وارد میشدند. روی میز بروشور های این مسکن گذاشته شده بود. روی بروشور نوشته بود : «ولادون یک داروی جدید و خارق العاده است. ۹۲درصد افراد بعد از ۱۰ دقیقه از مصرف، خلاصی از درد را تجربه کرده و این دارو تا ۸ ساعت هم دوام دارد. … قیمت هر قرص  ۲/۵ دلار است.»

ادامه خواندن