من همه ی گزینه ها را میخواهم

پیش نوشت: داستان خرید یخچال

اوایل تابستان سال گذشته بنا شد که برای تکمیل امکانات رفاهی شرکت، یک یخچال بخریم. حسین(ضرورتی به بیان نام کامل نیست) مسئول خرید شد. گفت «یک یخچال خانه مادربزرگ من هست که قصد فروش آن را دارند.سالها استفاده نشده آن را می آوریم و اینجا استفاده میکنیم.» یخچال را آورد و به برق زدیم و اتفاقی نیافتاد و خب نتیجه گرفتیم که خراب است. فردایش تعمیرکاری از نزدیکی شرکت را خبر کرد که برای بررسی مراجعه کند و پس فردایش آمد و بررسی کرد و گفت: «هزینه اش معلوم نمیکند و باید باز شود و شاید تا ۴۰۰ هزار تومان خرج شود و شاید آخرش هم مثل روز اولش نشود». پس از مشورت هزینه ای بابت ایاب و ذهاب دادیم و خداحافظی کرد.

سپس حسین گفت : «گزینه دیگری هم داریم. یکی از هم محله ای هایمان تعمیرکار است و اتفاقا عجب آدم خوبی است. به او میگویم تعمیر کند.» به او هم گفت و بعد از یک هفته بد قولی آمد و او هم همین را گفت که «تعمیر این ارزش ندارد. قطعه اش هم به راحتی یافت نمی شود، اگر دست دو میخواهی خودم بهترش را دارم» که روزهای بعد رفتیم و بهترش را نداشت و قرار شد که بهترش را بیاورد و ما نیز منتظر بودیم که خبرمان کند.

بعد از مدتی به حسین گفتیم که حالا که دست دوم نیست، نو بخریم. چندروزی مشغول تحقیق بین گزینه های مختلف مثل خرید اینترنتی یا حضوری، خرید از دیجیکالا یا سایت های گمنام، خرید یخچال ایرانی یا خارجی بود. که خوشبختانه به علت بنیه های مذهبی گزینه ی یخچال خارجی حذف شد و فقط ماند انتخاب بقیه گزینه ها.

از شانس خوب یا بد ما فردایش فامیل دیگر حسین خبر داد که «یخچالی داریم نو، در جعبه را هنوز باز نکردیم. گارانتی آن تمام شده اما عوضش ۵۰ تومان کمتر میدهیم.» خب حالا یک گزینه دیگر اضافه شد. که لابد نمی شد بی خیال آن شد. و از آن جایی که روزهای زیادی برای تصمیم گیری صرف شده بود گزینه های قبلی که حذف شده بودند نیز دوباره پدیدار می شدند. چرا که در این مدت ممکن بود قطعه ی معیوب یخچال یافت شده باشد یا یک یخچال خوب دست دو پیدا شده باشد. و هر بار تماس با تعمیرکار دوم و مراجعه به مغازه اش برای بررسی گزینه ها، نیز چند روز طول میکشید زیرا که مدام در اقصی نقاط شهر مشغول تعمیرات بود.

خلاصه، فکر کنم آخر های تابستان بود که یخچال نو خریدیم. فقط این را بدانید که اگر هزینه ساعت کاری حسین (که برای پیدا کردن بهترین گزینه صرف کرده بود) را حساب میکردیم به اندازه پول یک یخچال نو دیگر می شد.

باز نگاه داشتن درها

بریم سراغ آزمایش آقای دن اریلی در دانشگاه ام آی تی که در فصل هشتم کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر مطرح کرده است. یک بازی کامپیوتری برای دانشجویان طراحی شده. سه در آبی، قرمز و سبز در صفحه وجود دارد. با کلیک بر روی هر در وارد اتاق می شویم. هر کلیک در اتاق بین ۱تا ۱۰ سنت به جایزه ی دانشجو اضافه میکند. این عدد جایزه در هر اتاق، عددی تصادفی است که در بازه ای نامعلوم بین ۱ تا۱۰ تولید میشود و این بازه برای اتاق های مختلف متفاوت است. در کل هر فرد هم میتواند ۱۰۰ کلیک انجام دهد.

اگر بهترین اتاق که رقم های بیشتری را تولید میکند پیدا کنیم. و تمام کلیک ها را در آن انجام دهیم امتیاز بالایی میگیریم. اما مساله اینجاست که برای آزمایش هر اتاق باید روی در کلیک کنیم که وارد اتاق شویم و در این حال یک کلیک که میتوانست به پول تبدیل شود را از دست دادیم.

دانشجوها در این حالت معمولا در یک اتاق چند کلیک میکنند. بعد به اتاق بعدی و سپس اتاق سوم میروند و براساس همان چند نمونه بهترین اتاق را انتخاب کرده و باقی کلیک های خود را در آن انجام میدهند. با این روش معمولا به امتیاز خوبی میرسند.

در حالت بعدی آزمایش کمی تغییر میکند. هر دری که در طول ۱۲ کلیک روی آن کلیک نشود برای همیشه محو می شود.

در این حالت دانشجو ها چند کلیک(مثلا ۳کلیک) در داخل هر سه اتاق می کنند. اما میبینند که اتاقی که کلیک نمیکنند آرام آرام محو می شود. با وجودی که حدس میزنند که کدام اتاق بهتر است، اما مطمئن نیستند و به اتاقی که در حال محو شدن است می روند تا آن را نجات دهند. در این حال دانشجویان پول کمتری به دست آورده (میانگین ۱۵ درصد کمتر) و استرس بیشتری تجربه میکنند.

در صورتی که دانشجو هر اتاقی را انتخاب می کرد و در آن می ماند. پول بیشتری کسب میکرد.

حتی با وجود جریمه گذاشتن برای کلیک روی در، باز افراد نمیگذاشتند دری محو شود. حتی زمانی که افراد میتوانستند قبل از آزمایش تمرین کنند، باز نتیجه همان بود.

حالت های مختلفی از انتخاب های زیاد، که توجه به همه آنها به جای کمک به ما ضررر می زنند. شاید شما هم نمونه ای از آن را در ذهن داشته باشید. خوشحال میشوم که در نظرات بنویسید.

1

5 دیدگاه برای ”من همه ی گزینه ها را میخواهم

  1. حکایت اون الاغیه که وسط دو تا کپه علف مرده بود چون نتونسته بود بین دو تا یکی رو انتخاب کنه.

  2. منم موقع خرید گوشی یا لپتاپ اینطوری میشم. البته فهمیدم که این گشتن برام سرگرمی میشه و درواقع یه سود دیگه میرسونه بهم.
    البته یه مساله دیگه هم هست که وقتی بهش برخوردم که داشتم یکی از دوستان رو تشویق میکردم به ازدواج. مساله اینطوریه. فرض کن شما یه جواهر داری که قیمتش رو نمیدونی. وارد بازار جواهرفروشها میشی. برای ساده شدن مساله فرض کن جواهرفروشها مستقل از همند. شما توی هر مغازه فقط یه بار میری و قبل اومدن بیرون تصمیم میگیری جواهرتو بفروشی یا نه.
    در مواجهه با این مساله برخس درگیر همین مشکلی میشن که شما گفتی. تو هر مغازه ای که میرن به این فکر میکنن که ممکنه جاهای دیگه قیمت بالاتر بخرن ولی بعد از مدتی همش میگن ای کاش به یه مغازه دار که قیمت بالایی پیشنهاد داده بود میفروختن و سطع توقعشون بالا میره. راستی بهتره چند تا مغازه رو بری؟

    • در مورد ازدواج خیلی قضیه سخته چون گزینه ای که از دست بدی دیگه بر نمی گرده، همیشه هم ممکنه گزینه بهتری باشه.

      • قبل ازدواج این مشکل وجود داره. ولی یکی از خوبی هایی که ازدواج داره اینه که برگشت پذیری انتخاب سخت میشه. و طبق تحقیقات رضایت از زندگی بالا میره.(افراد به گزینه های دیگه فکر نمیکنند.)

  3. من سعی می کنم اول روی مارک و/یا قیمت به نتیجه برسم بعد دیگه توی یک مارک یا یک محدوده قیمت گزینه ها خیلی زیاد نیست.

دیدگاه‌ها بسته شده است.