از زمان کودکی درباره ارزشمند بودن خیلی از ساختارها در عمل، شک میکردم. این خاصیت به مرور زمان تا حدی بیشتر شد. همچنین در قبال مسائلی که به صورت روزمره باهاشون درگیر بودم بالاخص اونایی که اذیتم میکردن بیشتر شک میکردم. یکی از مهترین اینها تحصیلات تکمیلی و حتی خود علم بود. البته دانش من چه در زمینه فلسفه علم و چه در زمینه جامعه شناسی موضوع خیلی کمه ولی همونطور که توی اینجا گفتم میخوام برداشتهای خودم رو مستند کنم.
اول از همه این رو بگم که منظورم از علم اون چیزیه که در دانشگاهها ارائه میشه نه اون چیزی که توی قرآن اومده هر چند مطمئن نیستم که اینها تفاوت ذاتی داشته باشند.
به نظرم ارزش بودن علم به صورت ذاتی یا غلطه یا اگه غلط نباشه تاثیرش بسیار کمه. این رو بزرگان مختلف در باب عالم بی عمل توضیح دادن. بنابراین بلافاصله بعد از برخورد با علم این سوال برام پیش اومد که آیا ارزشی ایجاد میکنه یا نه!:) به سراغ نحوه ایجاد ارزشش رفتم. به نظرم بروز علم در زندگی روزمره و اجتماعی مردم به هر شکلی که داره خروجی اصلی اون و محمل ایجاد ارزششه. به عبارتی میشه صنعت و تکنولوژی رو خروجی اصلی علم در نظر گرفت.
به نظرم عامل ایجاد ارزش توسط دانشگاهها که نهادهای متولی علم هستند به دو دسته تقسیم میشه که میشه به صورت یه داستان ساختگی تاریخی بیانش کرد(داستانها رو توی گیومه میذارم)
- آموزش مهارت ها و دانشهای کلی: «صنایع برای انجام بهینه کارهاشون نیازمند نیروی کار آموزش دیده هستند. بنابراین اون زمانی که دانشگاه نبود، هر کدوم مجبور بودن یه ساختاری برای آموزش نیروهاشون بسازن. و این مورد با مشکلات متعدد نبود ساختار متمرکز مواجه بود. همچنین تغییر محل شغل برای کارمندها رو سخت می کرد. بنابراین مهارتها و علوم مرتبط به هم رو دسته بندی کردند که خروجیش شد یه سری رشته تحصیلی. یه نهادی هم ساختند به نام دانشگاه که شد متولی آموزش این مهارتها».
این آموزشها به نظرم الان منطبق بر آموزشهای تا قبل از لیسانس میشه. یکی از مهترین نتیجه این کار اینه که دیگه افراد مستقیم برای یک شغل آموزش نمیبینن. بنابراین بخشی از چیزایی که یاد میگیرن واقعا به دردشون نمیخوره. (حرف دل خیلی از ورودی های کارشناسی کامپیوتر که مثلا فیزیک ۲ به چه دردمون میخوره) البته به نظر من این جمله غلطه چون واقعا به دردشون میخوره. داشتن اطلاعات عمومی درباره رشته های دیگه واقعا نیازه. - یافتن راههای بدیع و بهبود علمی راههای علمی : « کم کم شرکتهای بزرگتر هر کدوم یه بخشی توی خودشون تاسیس کردن به نام R&D که دو تا کار مهم براشون انجام میداد. یکی اینکه محصولات جدید و دانشمحور براشون میساخت و یکی اینکه محصولات کنونیشون رو بهتر میکرد. همچنین دولتها با انگیزه رشد دادن صنایع روی چنین کارهایی سرمایه گذاری میکردند. از برونسپاری این کار آموزش عالی به وجود اومد. »
این آموزش بیشتر به بخش فوق لیسانس و دکترا مربوط میشه. تفاوت این بخش با بخش قبلی اینه که توی بخش قبلی شما یه کاری که مشخصه رو آموزش میبینی و باید یاد بگیری چطوری اون رو انجام بدی. در صورتی که در این بخش نیاز هست که شما یه کار جدید و بدیع انجام بدی. خروجی این جور کارها معمولا بلند مدت و پر ریسکه.
من به جز موارد فوق عامل کلیدی ایجاد ارزش دیگه ای برای دانشگاهها پیدا نکردم. البته اگه از عواملی مثل تقسیم به نسبت عادلانه پول نفت بین کارمندان یا دور کردن یه سری شخصیت متفاوت با عموم جامعه از جامعه و کشیدن حصار بینشون یا ایجاد شغل آبرومند برای قشر تحصیلکرده بگذریم:)
سوال مهم اینه که آیا دانشگاههای ما تونستن از پس این کار بر بیان؟ یعنی آیا تونستن این ارزشها رو ایجاد بکنن؟ آیا راهی که دارن میرن هم مسیر با این اهدافه؟ آیا نسبت سرمایه گذاری در بخشهای مختلف درسته؟ اصلا آیا اندازه سرمایه گذاری ما روی دانشگاهها کم یا زیاد نیست؟
به نظر من اوضاع دانشگاههای ما حداقل در زمینه مهندسی کامپیوتر و فناوری اطلاعات، خوب نیست! یه سری دلیل میارم:
- در مورد عامل کلیدی ارزش اول:
- کیفیتشون اصلا قابل قبول نیست. الان من خودم توی شرکت هر موقع داریم نیروی جدید بگیرم بیشتر از اینکه به دانسته هاش فکر بکنم به استعدادش فکر میکنم. چون دانسته هاش به درد ما نمیخوره! ضمنا دانسته هاش اکثرا روی کاغذه و توی اجرا فرق زیادی با ندانسته هاش نداره
- اصلا کارا نیست: عموم دانشجو ها سر امتحان ها درس میخوندن. بنابراین اگه کلا ترم رو برگذار نمیکردیم و فقط امتحان میگرفتیم میتونستن کل چهار سال کارشناسی رو توی زمان خیلی کمتر مثلا یه سال بخونن! خروجی هم فرق زیادی نمیکرد!
- روند ایجاد انگیزه به شدت بده در نتیجه خیلی ها اصلا نمیدونن چرا دارن این درس رو میخونن و اصلا قراره از این درس چه استفاده ای بکنن.
- اگه این بخش درست کار میکرد مفهوم بیکاری تحصیلکرده ها احتمالا محدود به حماقت در تعیین ظرفیت رشته های مختلف میشد. بالاخره کسی که یه درسی رو خونده میتونه یه طوری از اون چیزایی که یاد گرفته استفاده بکنه که از بقل دستیش که اونارو نخونده بهتر خروجی بده. پس میتونه کار جدید ایجاد بکنه!
- با توجه به شهود من بدیهی بود که برای تمام رشته ها یکی از مهترین درسهاشون مدیریت پروژه باشه! چون اکثر دانشآموخته ها باید در حدی این کارو انجام بدن!
- درسهایی که آموزش داده میشه عموما بر اساس ساختار غرب یا حتی دانش اساتید حاضر انتخاب میشه. بنابراین احتمال زیاد به درد صنعت کنونیمون نمیخوره!
- فکر کنم تنها افرادی این وبلاگ رو بخونن که خودشون دانشجو بودن. بنابراین خواسته منطقی ای هستش که ازتون بخوام خودتون کلاهتون رو قاضی کنید و ببینید ساختار کنونی اصلا قابل دفاع هست؟ به نظرم دیگه لازم نیست دلیل دیگه ای بیارم! به قول دوستان «کفایت مذاکره»
- در مورد عامل کلیدی ارزش دوم:
- به نظر شما یه ساختار تحصیلات تکمیلی که درست ساخته شده باشه تعریف پروژه هایش ارشد و دکتراش چطوری انجام میشه؟ اصلا چقدر به پروژه ای که همین الان برای یه صنعتی خیر نداره اهمیت میده؟ تخمین من حدود ۲۰ درصد هستش! یعنی باید ۸۰ درصد از پروژه ها به حل یکی از مشکلات کنونی صنعت بپردازه! البته این در یه جامعه نرماله.
- اصلا نیاز هست؟ اصلا اینقدر صنعمون رشد کرده که نیاز به ساختار علمی جدیدی داشته باشه؟ یا اصلا این کار انجام میشه یا نمونه های موفق کپی شده از معادلشون توی غرب میاد؟ آیا عقب افتادگی تکنولوژیکمون اینقدر نیست که نیازی به ساختار علمی جدید نداشته باشیم؟ به عبارت دیگه شاید بهتر باشه پول دانشگاه ها رو یه جوری برای گرمتر شدن تنور صنعت خرج کنیم. حتی ممکنه اینطوری از طریق افزایش انگیزه و تصحیح ارزشگذاری واقعا ساختار دانشگاهها هم بهتر بشه:)
- آیا موفق بودن؟ در کشور صنایعی داریم که حداقل چنین نیازی براشون متصوره. مثلا آیا توی صنایع خودروسازی تونستن نو آوری ارزشمندی از این همه خرج علمی برای تحصیلات تکمیلی بکشن بیرون؟
جا داره یه خاطره بگم که من بعد از چهار پنج سال کار در محیط صنعت و با داشتن دغدغه تونستم دو تا مساله واقعا علمی به درد بخور از صنعت برای دانشگاه بکشم بیرون. اخیرا اون دو تا رو به یکی از دوستان که هم از لحاظ علمی آدم قوی ای هستش و هم تجربه حضور جدی در فضای کار رو داره و هم تازه تز دکتراش رو تعریف کرده بود مطرح کردم و جوابی شنیدم که برق از سرم پرید. گفت راه حل حل بهینه اون مشکلات اینه که در بیرون از دانشگاه ها حل بشن!!! - آیا اندازش درسته؟ به عنوان مثال به نظر شما چقدر از بودجه یه شرکت به نسبت نوپا باید خرج R&D بشه. به نظر من در حد یک درصد! جالبه بدونید که بیشترین هزینه های انجام شده در شرکتها برای R&D حدود ۲۰ درصد گردش مالی سالانشون بوده! پس به نظر من باید حجم آموزش تکمیلی در حد یک صدم حجم صنعت باشه. که با واقعیت تفاوت جدی داره! وجود تحصیل کرده های بیکار تا حدی این رو داره نشون میده.
- چرا انگیزه خیلی از افراد برای تحصیلات تکمیلی چیزی از جنس مدرک صرف، فرار از سربازی یا شانیت اجتماعیه نه حل کردن دردی از دردهای صنعت؟
در پایان میرسیم به بحث پرسش و پاسخ:
- یعنی به نظرت دانشگاه ها رو تعطیل کنیم؟ کلا کشک؟؟ نه! به نظرم باید بیشتر روی جهتدهیشون فکر کنیم. ولی کماکان فکر میکنم آدمهای توانمندمون باید خروجیشون رو به جای دانشگاهها توی صنعت بدن. به نظرم آدمهای خفنمون باید یه شرکت تاسیس کنن نه اینکه برن استاد دانشگاه بشن. حتی به نظرم خیلی خوب نیست که آدمهای خفنمون هم برن استاد دانشگاه بشن و هم یه شرکت داشته باشن. همین
- حالا که چی؟ اینارو گفتی که بگی ساختار آموزشی ما بده؟ خوب همه میدونن بده. کسی شکی داره مگه؟ اول اینکه دارم داد میزنم بلکم یکی از خواب بیدار شه. دوم اینکه به نظرم اگه واقعا کسی اعتقاد نداره چرا پس همه توی این ساختار میمونن؟ آیا ما اینقدر آدم انقلابی کم داریم؟؟؟ سوم اینکه من سعی کردم یه مقدار مشکلات رو تشریح کنم. درواقع سعی کردم سنگ بنای یه راه حل درست و حسابی رو بذارم.
- گفتی انقلاب، اگه اینطوریه که شما میگی پس چرا رهبری همش بر رشد علمی اونم از نوع دانشگاهی اونم با معیارهای که احتمالا شما اسمشو میذاری آبکی مثل تعداد مقاله تاکید میکنه؟ پس پشتیبان ولایت فقیه باش و خاموش بمون! اولا اینکه به نظرم حتی اگه نظر من با رهبری فرق بکنه کماکان گفتنش خالی از فایده نیست:) دوم اینکه ایشون الان سر نظام وایسادن و نمیتونن بیان تیشه به ریشه ساختاری مثل دانشگاهها بزنن. سوم اینکه به نظرم رهبری به فکر چیزی به عنوان جهش علمی در مقابل رشد علمی هستش که انشالله توی یه پست دیگه توضیحش میدم. چهارم اینکه مشکل من هم با دانشگاهها به صورت فلسفی نیست. به نظرم وجود نهاد دانشگاه درسته. مشکلم با دانشگاههای کشورمونه که به نظرم به خوبی نتونستن به اون هدف برسن. مشکلم تا حد زیادی همون حرفیه که دوستمون توی پست قبلی زده. چنجم اینکه رهبری داره بر اساس داشته ها صحبت میکنه. خوب اینکه رشد علمی ما بر اساس همون معیار به قول شما از قول من آبکی توی جهان اوله نشون دهنده یه پتانسیله. چرا باید رهبری بیاد این پتانسیل رو خراب کنه؟ به نظرم رهبری دقیقا باید بیاد این پتانسیل رو جهتدهی بکنه برای حل مشکلات کشور و تقویتش بکنه. من هم نقشم نمایش تمام قد مشکل و ریشه های اونه. پس بیخود بین من و رهبری اختلاف ننداز! ای مرتجع تفرقه افکن!
- پس اینهمه تاکید اسلام بر علم و علم آموزی چی؟ پس اینکه بشر ذاتا از قدیم به دانشمندا احترام میذاشته و اینجور دلیلهای کتاب دینی چی؟ من مخلص دانشمندا هم هستم. همچنین به شدت بر یادگیری در همه زمانها تاکید دارم. نقد من به ساختار اجرایی دانشگاههاست. درگیری من اینه که اون علم اگه قرار باشه به تکنولوژی و صنعت کمک نکنه یا بدون تاثیره یا خیلی تاثیر کمی داره! به قول سعدی « عالم بی عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل»
مطلب خوبی بود. فقط، اینکه میگی آدم خفنا باید برن تو صنعت قابل قبوله اما چرا نباید استاد دانشگاه بشن؟ اگه قراره ارتباطی بین صنعت و دانشگاه باشه، آیا بودن استاد تو صنعت ضرری داره؟
به نظر من برای اساتید لازمه یه مقدار توی صنعت باشن(البته اکثرا)
ولی افرادی که از یه حدی خفن تر هستند به نظرم بهتره به جای اینکه بیان به ملت جمع ۲ و ۲ رو یاد بدن(یا چیزهایی مشابه این:)) برن مساله های جدید علمی رو حل بکنن.
یه نکته مهم هم اینه که به نظرم برای الان جامعه ما خوب نیست! یعنی الان صنعتی نداریم که اساتید بخوان توش کاری بکنن!!!
سلام
به نظر شما تجربه دارالفنون چقدر موفق بوده، که دوباره بخواهیم امتحانش کنیم؟
به نظر من ناموفق کامل نبوده ولی ارزش امتحان دوباره رو هم نداره.
به نظرم، یک ایراد جدی نه فقط دانشگاهها، بلکه جامعه ما اهمیت بیشتر مدرک نسبت به دانشه. اگر یکی مدرک بگیره و بعد سر یک اتفاق کلا فراموشی بگیره، تو جامعه هنوز صاحب اون مدرکه! داشتن دانش اون موضوع یک چیز فرعی است!!! قوانینی که برای رسیدن به یک جایگاه، مدرک خاصی ( نه دانش خاصی) را لازم می دانند، به نظر این وضع را بدتر می کنند. مثل قوانین مربوط به ثبت نام مجلس، شوراها و…
راستش راجع به دارالفنون اطلاعات زیادی ندارم! منظورت همون چیزیه که امیرکبیر ساخت؟؟؟ یه لینک بدی بخونم خوبه:)
درباره اون ایراد جدی که گفتی یعنی بحث مدرک، خوب به نظرم مفهوم certificate رو نمیشه حذف کرد. یعنی اینکه دوباره بحث آزمون ورودی برای هر شرکت یا کسب و کار مطرح میشه و بعد دوباره این قضیه رو میشه برونسپاری و تخصصی کرد که میشه همین. ولی نحوه اجرای کنونیش اکیدا غلطه! مثلا به نظرم باید ۵۰ درصد از ورودی دانشگاهها حداقل بهشون مدرک نداد. به نظرم باید نمره ها واقعا حقیقی بشه. البته این سر بحث اون نقطه اول ایجاد ارزشه! برای دومی به نظرم باید یه سری آدم به شدت خفن مساله ها رو طراحی کنند و بعدش ساختار کنونی او مساله ها رو حل کنن و کلا بر اساس اونا امتیازدهی و مدرک دهی بشن:) یه چنین چیزی!