چگونه محصولی را گران بفروشیم (یا گران نخریم)

آیا قیمت محصولات در بازار همیشه تابع عرضه و تقاضاست؟ این سوالی است که فصل دوم کتاب «نابخردی های پیش بینی پذیر» در مورد آن صحبت میکند. که در این پست سعی میکنم خلاصه ای از آن را بنویسم. هم مطالب برای خودم تثبیت میشه و هم شاید برای شما هم مفید باشد.

پست قبلی با عنوان «چه میزان از تصمیم های ما تحت کنترل اراده ماست» به نوعی خلاصه ای از مقدمه و فصل اول کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر نوشته دن اریلی بود. امیدوارم در ادامه که تمام فصل ها را خواندم هر مطلب مفیدی دیدم اینجا بنویسم.

داستان مرواریدهای سیاه سالوادور

حدود ۵۰ سال قبل فردی به نام سالوادور اسائل (Salvador Assael) موفقیت زیادی در زمینه فروش مروارید پیدا میکند. بعد از مدتی تصمیم میگیرد که مرواریدهای سیاه را از تاهیتی وارد کرده و در آمریکا به فروش برساند. در آن زمان بازاری برای مروارید سیاه وجود نداشت و کسی این گلوله های گرد و سیاه را نخرید.

او به جای فروش مروارید ها به قیمت کم، یک سال دیگر صبر کرد تا مروارید های با کیفیت تری به دست بیاید. سپس به یک دوست جواهرفروش که در یک خیابان مشهور مغازه لوکسی داشت مراجعه کرد و از او خواست که مروارید های سیاه را با قیمت بسیار زیادی پشت ویترین مغازه بگذارد. همچنین تبلیغات تمام صفحه ای را نیز در مجله ای پرزرق و برق چاپ کرد. اینجا بود که نام مروارید سیاه تاهیتی در رده ی الماس و زمرد قرار گرفت. (تصویر پست عکس سالوادور در کنار مروارید های سیاه است.)

ادامه خواندن

چه میزان از تصمیم های ما تحت کنترل اراده ماست؟

در این پست میخواهم در مورد اثر گذاشتن گزینه ها روی انتخاب هامون بنویسم. قبلا در پستی در مورد اینکه آیا انتخاب های بیشتر در زندگی انسان رو خوشحال تر میکند یا نه مطلبی نوشته بودم.
ما معمولا فکر میکنیم که اکثر انتخاب هامون رو عقلانی انجام میدیم اما خیلی مسایل جانبی هست که شاید بیشتر از منطق بر روی رفتار ما تاثیر گذار است.

مثال زیر رو از کتاب «نابخردی های پیش بینی پذیر» ببینید.

مثال اول

اگر شما میخواستید مجله ای را بخرید و فرم اشتراک زیر را میدیدید، کدام گزینه را انتخاب می کردید؟

  1.  دسترسی به نسخه آنلاین مجله تا یک سال (۵۹ دلار)
  2. دسترسی به نسخه چاپی مجله تا یک سال (۱۲۵ دلار)
  3. دسترسی به نسخه چاپی به همراه نسخه آنلاین تا یک سال (۱۲۵ دلار)

گزینه ی دوم یک جور هایی احمقانه به نظر میرسد. بنابراین آقای دن اریلی (نویسنده کتاب) آزمایشی رو طراحی میکنه و فرم رو به ۱۰۰ نفر از دانشجوهای MIT میده تا ببینه کدوم گزینه رو انتخاب میکنند.

ادامه خواندن

جایگاه نظام تحصیلات تکمیلی

از زمان کودکی درباره ارزشمند بودن خیلی از ساختارها در عمل، شک میکردم. این خاصیت به مرور زمان تا حدی بیشتر شد. همچنین در قبال مسائلی که به صورت روزمره باهاشون درگیر بودم بالاخص اونایی که اذیتم میکردن بیشتر شک می‌کردم. یکی از مهترین اینها تحصیلات تکمیلی و حتی خود علم بود. البته دانش من چه در زمینه فلسفه علم و چه در زمینه جامعه شناسی موضوع خیلی کمه ولی همونطور که توی اینجا گفتم میخوام برداشت‌های خودم رو مستند کنم.

اول از همه این رو بگم که منظورم از علم اون چیزیه که در دانشگاه‌ها ارائه میشه نه اون چیزی که توی قرآن اومده هر چند مطمئن نیستم که اینها تفاوت ذاتی داشته باشند.

به نظرم ارزش بودن علم به صورت ذاتی یا غلطه یا اگه غلط نباشه تاثیرش بسیار کمه. این رو بزرگان مختلف در باب عالم بی عمل توضیح دادن. بنابراین بلافاصله بعد از برخورد با علم این سوال برام پیش اومد که آیا ارزشی ایجاد میکنه یا نه!:) به سراغ نحوه ایجاد ارزشش رفتم. به نظرم بروز علم در زندگی روزمره و اجتماعی مردم به هر شکلی که داره خروجی اصلی اون و محمل ایجاد ارزششه. به عبارتی میشه صنعت و تکنولوژی رو خروجی اصلی علم در نظر گرفت.

ادامه خواندن

بهترین دانشگاه کشور

امروز وبلاگی رو میخوندم که به ضعف دانشگاه ها از زاویه دیگه ای نگاه کرده بود و باعث شد به این فکر کنم که: بهترین دانشگاه ایران کجاست؟ اصلا معیار دانشگاه برتر چیست؟ اگر قبلا برای رشته های مهندسی از من سوال می شد که بهترین دانشگاه کجاست؟ جواب دانشگاه شریف بود. اما اکنون نظرم چیز دیگریست که در ادامه بیان میکنم.

فرض من این است که دانشگاه باید دانشجو ها را برای وارد شدن به محیط جامعه و فضای کاری آماده کرده و به آن ها دانش یا مهارت های لازم را بیاموزد. حالا با این فرض آیا دانشگاه های ما موفق بودند؟ یا دانشجوها بعد از خروج از دانشگاه باید به دنبال کار مناسب بگردند و مدام جواب رد بشنوند و دست آخر نیز در کاری بی ارتباط با رشته خود مشغول به کار شوند. اصلا این هزینه زیادی که در سیستم آموزشی می شود به چه میزان تلف شده است. به عقیده بسیاری امروزه یکی از کم بازده ترین شیوه های آموزش همین دانشگاه های ماست.

اشکالات بسیاری به شیوه آموزش در دانشگاه های ما وارد است. مانند اینکه درس ها بومی شده نیست. آموزش ها کاربردی نیست. اساتید خوب درس نمیدهند. محتوی برخی درس ها قدیمی یا غیر کاربردی است. اما یک ایراد بنیادی هم به این سیستم ها وارد است.

نسیم طالب از دانشمندان معاصر در حوزه ی آمار و تحلیل ریسک، یک اشکال اساسی را برای محیط های ساختارمند مثل دانشگاه بیان میکند. دانشگاه ها یک محیط ساختارمند میسازند و به افرادی که در این محیط هوشمندانه تر عمل میکنند امتیاز می دهند. و این باعث ضعف افراد در بیرون این محیط ساختار یافته می شود. یا افرادی که در باشگاه های بدنسازی مدرن امتیاز بالایی کسب می کنند در یک دعوای خیابانی به سادگی کتک میخورند.(منبع)

دانشگاه ها به مرور اینقدر به تقویت سیستم داخلی و بهبود شاخص های عملیاتی خودشون مثل افزایش نمره دانشجو ها یا قبولی تو مقاطع بعدی مشغول شدند که هدف اصلی به شدت کمرنگ شده. دانشگاه ها به مرور از فضای واقعی و مسایل بیرون خودشون دور میشوند. البته به نظر من این مشکل برای دانشگاه های علوم پزشکی به شدت کمتر است. چون معمولا کنار بیمارستان ها و مراکز درمانی تاسیس شده و با بیمار واقعی سر و کار دارند. در گذشته فکر میکردم مشکلات دانشگاه به این راحتی ها حل شدنی نیست تا این که وارد دانشگاهی شدم که به نظر من این مشکلات را تا حد زیادی حل کرده است.

ادامه خواندن

مالیات بر مواد اولیه، راه حل رسیدن به رشد پایدار صنعتی

اینطور که از روند قوانین و اجرای اونها به نظر میاد نظریه های اقتصادی که الان داره توی جهان اجرا میشه بر پایه  نظریه اقتصاد آزاد هستش. یعنی هر کسی بنا بر تفکرات و ایده های خودش تعدادی افزونه به نظریه اقتصاد آزاد اضافه میکنه و اون رو اجرا میکنه.

توی این اقتصاد، افراد بر اساس منافع شخصی تصمیم گیری میکنن وبه قول آدام اسمیت یک دستی نامرئی وجود داره که منافع شخصی رو با منافع اجتماعی(که هدف اقتصاده) هماهنگ میکنه.  به همین صورته که مشخص شدن قمیت‌ها بر اساس عرضه و تقاضا میشه یکی از ارکان اصلی اتقصاد آزاد.

توی جامعه ما هم عملا داره اقتصاد آزاد و مشتقاتش اجرا میشه. بنابراین فکر کردن به بنیه ها و فلسفه های اون برای ما امری ضروریه که توی ساختارهای علم دانشگاهی کمتر بهش بها داده میشه. به خاطر همین توی این تراوش ذهنی میخوام به یکی از مشکلات اقتصاد آزاد بپردازم و یه افزونه بهش بدم برای حل مشکلاتش.

اینم بگم که منظور از افزونه اینه که در یک بخشی از مسائل راه‌کار رو بر اساس اقتصاد آزاد نریم به صورتی که از یه مشکل جلوگیری کنه و در کار بقیه سامانه خللی ایجاد نکنه. به عنوان مثال بDanielle Fishelه دو تا roommateافزونه اون اشاره میکنم:

  • ورود دولت به اموری از قبیل برق‌رسانی و گاز رسانی: این امور تاثیر به سزایی توی سطح رفاه جامعه دارند بنابراین رشد اونها مورد توجهه. از طرفی مدل اونها طوریه که نیازمند سرمایه گذاری زیاد هستند ولی خیلی دیر به در آمد میرسند. همچنین ورود چند شرکت به چنین بازاری به علت هزینه سرمایه گذاری زیاد عملا رخ نمیده و یه مونوپلی ایجاد میکنه. به همین خاطر یه افزونه(که توی خیلی از جاها استفاده میشه) اینه که این بخش رو دولت وارد بشه و سرمایه گذاری بکنه.(البته کماکان اجراش رو میشه به صورت اقتصاد آزاد برد جلو)
  • رشد اولیه کشورهای در حال رشد: خیلی از کشورها وقتی که هنوز نمیتونن توی اقتصاد آزاد دنیا حرفی برای گفتن داشته باشند، اول دوره ای دور خودشون حسار میکشن و سعی میکنن به نهادهای اتقصادی داخلیشون کمک کنن(مثل کاری که ما با ایران خوردو کردیم) و با این کار قدرت اونها رو زیاد کنند و بعد وارد اقتصاد آزاد جهانی بشند.

مساله ای که من اینجا میخوام بهش بپردازم مساله ناپایداری این اقتصاده. البته به نظرم مسائل مختلفی وجود داره که این ناپایداری رو ایجاد میکنه ولی اینجا فقط بحث محیط زیست و منابع اولیه رو مطرح میکنم.

ادامه خواندن

درد سربازی + درمان

من از مدت‌ها قبل درباره چیستی و چرایی و راه درست اجرا کردن سربازی فکر میکردم و توی این نوشته میخوام یافته هام رو تا حدی مستند کنم.

خدمت سربازی یا همون اجباری در ایران از سال ۱۳۰۳ توسط رضاخان در ایران راه اندازی شد و از همون موقع تا الان با تغییرات مختلف توی کشور اجرا شده است. به عنوان یک مثال جالب اینکه ظاهرا قبل از انقلاب سربازی برای خانوم‌ها هم اجباری بود ولی بعد از انقلاب این اجبار لغو شد.

مدلی که الان سربازی در حال اجراست،‌ مشکلات جدی داره که عموم افراد جامعه بهش واقفند و میشه دربارش توضیح نداد ولی من طبق عادت همیشگیم به لیست کردن تعدادی از مشکلات مهم  میپردازم:

  • مصرف کردن به شدت نابهینه دو سال از بهترین سالهای زندگی بیش از نیمی از جمعیت
    • دلیل اینکه گفتم بیش از نیمی اینه که برای سربازان متاهل این زمان تا حدی از همسرشون هم مصرف میشه یا به عبارت بهتر،‌ هدر میره.
  • عقب انداختن پسرها از ورود به بازار کار در صورتی که طبق مدل سنتی مذهبی ما نون آور خونواد مرده.
    • با توجه به اینکه با این اتفاق وضعیت مالی مردها و زنها به هم نزدیک میشه با ساختار کنونی اشکال جدی در مسیر ازدواج ایجاد میکنه
  • وجود معافیت تحصیلی باعث میشه که تعداد زیادی از پسرها با این انگیزه ادامه تحصیل میدن و نتیجش اینه که حجم کثیری از امکانات آموزشی/پژوهشی هدر میره و خیل کثیری از پسرهای بی انگیزه به دانشگا‌ه ها وارد بشند که طبیعتا خروجی خوبی نداره در صورتی که اگه همین افراد با انگیزه وارد بشند میتونن کیفیت خروجی رو چندین برابر بهتر کنن.
  • افسردگی، حس بی فایده بودن و سرکوب شخصیت مردانگی سربازها  به خاطر نحوه برخورد باهاشون و نابهینه بودن مصرف شدنشون
  • وجود قوانینی که اگه از بیرون نگاه کنی به شدت اشتباه یا حتی گاهی خنده دار هستند. مثل اینکه الان شما اگه بتونی به اندازه کافی از رفتن به سربازی فرار کنی به عنوان جایزه بهت اجازه میدن که به جای رفتن به سربازی سربازیت رو بخری! یا مثلا اینکه میزان ضعف چشم مورد نیاز برای معافیت با سطح تحصیلی افزایش پیدا میکنه یا به عبارت دیگه اگه شماره چشمت ۹ باشه در صورتی که کارشناسیت تموم بشه به جرم اینکه کارشناسی خوندی دیگه معافت نمیکنن یا هزار قانون دیگه.
  • عدم رعایت عدالت هم به صورت ساختاری و هم به صورت فرا ساختاری. به عنوان مثال
    • ساختاری:  کسی که سربازیش افتاده در یک محل جنگی تنها ۳ ماه از سربازیش کم میشه نسبت به کسی که سربازیش رو به صورت امریه زیر باد خنک کولر و امنیت کامل انجام داده!
    • فراساختاری: خیلی اوقات افراد با مدل‌های مختلف معافیت میگیرند که قانونیست ولی از عدالت به دور است. به عنوان مثال یکی از دوستان من به دلیل کفالت پدر معاف شد در صورتی که پدرشون هیچ نیاز خاصی به ایشون نداشت!
  • بی عدالتی جنسیتی!: لازم نیست توضیح بدم:)
  • مثالهایی که در اینجا اومده
  • ….

در خیلی از کشورهای جهان شرایط جالبی داره که به تفصیل در اینجا و اینجا اومده. من میخوام توی این مطلب یک راه حل پیشنهادی برای اجرای بسیار بهتر این قانون پیشنهاد بدم که البته خیلی جاهای دیگه در حال اجراست و اسمش رو میذارن سربازی حرفه ای یا اختیاری.

ادامه خواندن

دانستن حقوق همکاران، خوب یا بد؟

دانستن حقوق

منظور من از حقوق اینجا میزان حقوق دریافتی کارمندان است. من در شرکت های مختلفی کار کردم که سیاست های متفاوتی در مورد نظام شفافیت حقوق کارمندان در اون برقرار بوده. در اولین شرکت میزان حقوق ساعتی کارمندان کاملا محرمانه بود و حتی در قرارداد کاری نیز به این محرمانه بودن دریافتی اشاره شده بود. جای دیگری هم بوده که حقوق اکثر کارکنان رو میدونستم و فقط بعضی ها حقوقشون محرمانه بوده. شفافیت حقوق کارمندان طرفداران و مخالفان خودش را دارد که به بعضی از دلایل آن ها در ادامه اشاره میکنم.

محرمانه بودن حقوق

یکی از دلایل محرمانه نگه داشتن حقوق، به تمایل حفظ منابع کارفرماها مربوط می شود. برخی از آن ها بر این عقیده هستند که به این وسیله می توان قدرت چانه زنی کارمندان را کاهش داده و میزان کل حقوق های پرداختی را کم کنند.

برخی از کارفرماها بر این عقیده هستند که، در صورتی که حقوق کارمند الف از کارمند ب بیشتر باشد و کارمند ب این مطلب را بداند ممکن است این مساله را خلاف عدالت تصور کند و این مطلب نارضایتی و درگیری را به وجود خواهد آورد. نکته این است که شاید نشود همیشه به طور صددرصد عدالت پرداخت را برقرار کرد. پس بهتر است کلا کسی از حقوق دیگری اطلاع نداشته باشد تا نارضایتی ای در این باره پیش نیاید.

من خودم تا همین چند وقت پیش طرفدار این نگرش بودم تا این که به سخنرانی آقای دیوید برکوس ( David Burkus ) در سایت تد برخورد کردم. این نویسنده و استاد دانشگاه در مورد این که چرا کارمندان باید از میزان حقوق همکاران با خبر باشند صحبت میکند. که در ادامه به چند نکته از آن اشاره میکنم.

ادامه خواندن

ارزیابی ایده کسب و کار با پرسیدن

اولین قدم برای ایجاد یک استارتاپ یا کسب و کار نوآورانه داشتن یک ایده ی مناسبه. قبلا در مطلبی در مورد اولین سوالاتی که باید هنگام داشتن یک ایده از خودمون بپرسیم (یا آزمون سیداحمد) نوشتم. با جواب دادن به سوالات مطرح شده در آن مطلب میتونیم در مورد نقاط قوت و ضعف و فرصت ها و چالش های بیرونی کسب کارمون آگاهی کسب کنیم. اما باز یک سوال اساسی روبروی ما وجود دارد: «چطور میشود جواب درست سوالات را پیدا کرد؟»

مثلا سوال سوم در مورد اینکه آیا کسی حاضر است به خاطر ایده ما پول بدهد؟ مثلا محصول ما را بخرد یا برای استفاده از خدمات ما هزینه پرداخت کند. برای پاسخ به این سوال که آیا ایده ما برای مشتریان ارزش آفرین است یا خیر یکی از بهترین راه ها پرسیدن از مشتریان بالقوه است.

گام اول: پرسش از مشتری بالقوه

متاسفانه اکثر دوستان کامپیوتری که در اطراف من هستند با هیجان از ایده ی استارتاپشان تعریف میکنند. اما وقتی سوال کنیم: «آیا به نظر شما خدمات یا محصولتان مشتری دارد؟» از امکانات فوق العاده ی کارشان صحبت میکنند. و بعد میپرسند: «به نظر تو این همه امکانات خوب نیست؟» متاسفانه یا خوشبختانه من آدم رکی هستم و در این گونه مواقع برای آن که فضا برای به چالش کشیدن ایده آماده شود. میگویم «به نظرم هیچ مشتری ای نداره!». خلاصه این که اولین گام پرسیدن سوال یا نظرسنجی از مشتریان بالقوه است.

گام دوم: پرسیدن سوال درست

حدود چند ماه پیش یکی از دوستانم که فروشگاه تعمیرات موبایل داشت با یک ایده به سراغ من آمد. میگفت که حاشیه سود تجهیزات جانبی موبایل بسیار بالاست. مثلا یک قاب گوشی که در مغازه ها ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان فروخته میشود، قیمت خریدی حدود ۲ هزار تومان دارد. برای شارژر و هندزفری و دیگر تجهیزات جانبی موبایل نیز همین نسبت ها برقرار است. پول پیک هم حساب کرده بود که در شهرستان ما (قم) هزار تومان به طور میانگین برای فروشهای تعداد بالا خواهد شد. خلاصه پیشنهاد سایت یا کانال تلگرامی برای فروش تجهیزات جانبی داشت.  از هر فردی از دوستان و آشنایان که سوال می کردم: «آیا فروش مجازی تجهیزات در شهر ما موفق خواهد شد؟» همه با شنیدن عددها و حاشیه سود تشویق میکردند و میگفتند که حتما ادامه بدهید و حتما مشتری دارید. و خلاصه کلی بازخورد مثبت میگرفتیم. اما نتیجه کار چه بود؟

ادامه خواندن

تراوشات ذهنی!

ساختار علم مطرح در دانشگاه‌های ایران اینطوریه که همیشه اصرار داره که شما به عنوان یه محقق پاتونو بذارید روی آخرین پله ای که توسط دیگران ساخته شده و بعد یه پله جدید بسازید که نفر بعدی بتونه پاشو بذاره روش. یکی از نتایج این روش اینه که میگه اگه در یک حوزه ای متخصص نباشی صحبتت ارزش خاصی نداره. این روش تا حد زیادی بر پایه عقل بنا شده و کارایی داره. از طرفی این روش داره اجرا میشه و طبیعتا آدمها درون اون فضا فکر میکنن. بنابراین من اینجا به قدرت‌های این روش نمی پردازم و میخوام یه چیز جدیدی تعریف کنم به نام تراوش ذهنی.

از اونجا که خود تعریف تراوش ذهنی، صرفا یه تراوش ذهنیه بنابراین مثل خیلی از مطالب علمی نمیتونم تعریف دقیقی ازش بدم. تعریف غیر دقیقش یه مطلب با استفاده از ساختارهای علمی ولی بدون اجبار روی هماهنگی مشخص با ساختار علمی. یعنی این مطلب بیشتر از اینکه از روی ساختار علمی(به صورت مستقیم) اومده باشه بر اساس فکر خام من و شناخت من از محیطه. البته طبیعتا حجم زیادی از تفکرات من متاثر از شرایط محیطی ما و ساختارهای علمی هستش ولی صحبت من روی بحث تراوش ذهنی اینه که اصرار روی هماهنگی با نسخه نهایی علم کمتره. بحث تراوشات ذهنی یه مقداری هم بر اساس روحیه کاوشگری منه که باعث میشه به چیزهای جدید علاقه زیادی داشته باشم و ریسک‌های بیشتری روشون بکنم. این بحث یه معادل توی هوش مصنوعی داره. راهکار علمی دانشگاهی در مقابل مدل تراوش ذهنی یه مقداری شبیه به exploration در مقابل exploitation  هستش. به زبان ساده این میشه که برای حل یه مساله جست و جو اول یه فضای بزرگ رو در نظر میگیری و توش با ریسک پذیری بالا میچرخی(Exploration) در مقابل اینکه با ریسک پذیری کم و با دقت زیاد یه جای خاصی رو بگردی(Exploitation)

ادامه خواندن

اولویت بندی

اول: داستان خیالی

مدتی قبل در منزل یکی از آشنایان، عده ای از بزرگان قوم دور هم جمع شده و مشغول ادای فریضه قلیان بودند. از آنجایی که قلیان نوبتی است و معمولا هم یک لوله دارد، بقیه اعضایی که نوبتشان نیست مجبورند که به بحث و استدلال در مورد مسایل مملکتی و مشکلات جهانی بپردازند. این بار قرعه به نام مضرات امواج موبایل افتاده بود. گویا همه بر سرطان زا بودن امواج موبایل اتفاق نظر داشتند و بحث بر سر این بود که آیا دولت ها بر اثر نادانی و کاهلی جلوی این امواج رو نمیگیرند یا مافیای فروش موبایل و شبکه های موبایلی مانع آگاهی مردم میشوند. وسط صحبت ها، من از دور (از دور یعنی که نمیکشیدم و نخواهم کشید.) یک پارازیت انداختم و گفتم که «البته سرطان زا بودن امواج موبایل هنوز اثبات نشده و آژانس تحقیقات بین‌المللی سرطان امواج الکترو مغناطیسی موبایل را در گروه احتمالاً سرطان زا طبقه‌بندی می‌کنه. پس ممکنه که سرطان زا نباشه یا اثرش این قدر که میگن نباشه.» همگی نگاه فهیم اندر فریب خورده ای به من انداختند و یکی گفت: «خب معلومه اون اداره باید اینو بگه، پول گرفته تا اینو بگه.»

مثال دوم

چند روز پیش کامنت محمدرضا شعبانعلی در جواب هما رو در زیر این مطلب میخوندم. یک جا میگه که «فکر می‌کنم دغدغه‌ی درختی که کاغذ شده، در اثر تهاجم فرهنگی وارد ذهن ما شده و نباید دغدغه‌ی ما باشه.در کشوری که ۴ سال وقت انسانها صرف گرفتن یک کاغذ A4 میشه (به همراه منابع دیگه) و روزی چند ساعت از وقت ما صرف شبکه‌های اجتماعی میشه و … تو هر بار که یک کتاب خوندی و مطمئن شدی کامل کتاب رو درک کردی، علاوه بر اون، یک درخت رو قطع کن و آتش بزن.مسئولیتش و گناهش کامل با من.» ادامه خواندن